توسعۀ منابع انسانی و رشد اقتصادی در محور ارزش های اخلاقی
نویسنده : مهرالدین مشید نویسنده : مهرالدین مشید

توانایی ها و ظرفیت های انسانی در طول تاریخ بحیث منبع سرشار برای زایش و پویایی های فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و رشد اقتصادی در جوامع بشری بوده و توسعۀ ظرفیت های انسانی نقش کلیدی برای گره گشایی بخش عظیمی از دشواری های اقتصادی دریک کشور داشته و دارد ؛ بویژه زمانیکه این توسعه و رشد در محور های ارزش های پایا و فضایل اخلاقی ماندگار به رشد و بالنده گی برسند . این توانایی ها به هر میزانی که از سیطرۀ فرهنگ استبدادی بدور بوده ، فعالیت های  او در حوزههای گوناگون سیاسی ، اجتماعی و  اقتصادی چشمگیر تر و کارا تر و موثر تر جلوه نموده  است . این توانایی های انسان در مستوای پیشرفت های بشری در بخش های فناوری ، اطلاعات و ارتباطات هر  چه بیشتر بالنده گردیده و به بار و برگ نشسته اند . از تلاش انسان در همان آغازین حیاتش  برای رهایی از سیطرۀ جبر طبعیت پیدا است که چگونه ظرفیت های درونی خویش را برای سلطه یافتن بر موانعی به کار انداخت که بر سر راۀ او در حوزههای مختلف زنده گی قرار داشتند .

زمانیکه انسان به شناخت اشیا پرداخت و قدرت نام گذاشتن بر آنها را یافت . این در واقع بزرگترین تهور انسان در برابر طبعیت یا به تعبیری عصیان او در برابر هستی بود و آغاز فرمانروایی اش بر هستی به حساب میرود  .  در این زمان بود که انسان خلاف تمایل طبعیت اسمای دلخواۀ خویش را بر گردن آن تحمیل کرد .

با درخشیدن جرقۀ شناخت در انسان و تکامل شعوری او در بستر هستی و انعکاس اشیا در ذهن انسان  بوسیلۀ احساساتش و رسوب پیهم آنان در حافظه  اش گویی ذهن او با انقلابی رو به رو شده بود که واژهها در فضای ذهنش به رقص آمده و گویی به دنبال گم شده یی لالهان بودند که با تنها با نام یافتن آرامش بر آنها حاکم میگردید و بس .

 

از لحاظ هنری و دید زیبا شناسانه این سر آغازی بود که احساسات وعواطف انسانی لبریز از شور شده و به حماسه سازی در طبیعت آغاز کرد و اولین حماسه اش نامگذاری بر اشیا بود و ازمانیکه حماسه ها اندکی رو به اوج نهاد و به اسطورههای سرشار ذهنی مبدل شدند . در اینجا بود که انسان  اسطورههای ذهنی خویش را بر اشیای طبیعی حمل کرد و به اسطوره سازی پرداخت .

زمانیکه انسان در موجی از احساسات و دریای بی پایانی از شور بر اشیا نام میگذاشت و با هر نامگذاری گویی با حمسۀ جدیدی اسطورۀ تازه یی در هستی می آفرید . همزمان با این حماسه آفرینی ها و اسطوره پردازی ها گویی پله به پله به شناخت واقعی اشیا نزدیکتر میشد و هر زمانکه در برابر مانعی بر می خورد ، اندکی تکان خورده و با هر تکان اندکی از بار احساساتش کمتر میشد و به دروازۀ  عقلانیت نزدیکتر میگردید . به هر اندازه ییکه احساساتش در انبان عقل به شفافیت بیشتر میرسید ، به همان اندازه عقلانیت بر احساساتش غلبه می یافت و هوای خیال پردازی هایش در بستر عقل به آرامش کشانده میشد . یعنی رویا ها و آرزو هایی که هر آن در ذهنش هجوم می آوردند ، کم کم در دامان عقلانیت و اندیشه ورزی رسوب کرده و با شناختن اشیا گویی تجسم عینی پبدا میکردند .

به گونۀ مثال زمانیکه او در برابر تهاجم حیوانی قرار گرفت و هر قدر که خواست که با مدد گیری از بار احساساتش بر او غلبه حاصل کند ، برای غلبه بر او توفیق نیافت و تمامی ارادۀ اش برای غلبه بر او به گونه یی   سلب گردید و مدد گیری او فرا تر از نیرو های هستی قوههای ذهنی او را به تحرک تازه در آورد و این تحرک او را برای دفاع واقعی تر در برابر تهاجم حیوان قرار داد . انگیزۀ دفاع واقعی ملکه های ذهنی او را به چالش  جدیدی گرفت و این چالش سبب شد که او در یابد ، تنها ابراز احساسات نمی تواند ، غلبۀ او را بر دشمن تضمین نماید  . بنا براین در خود دوباره رجوع کرد و به اشیا نگریست . او در موجی از خود رجعتی و باز نگری به اشیا که میتوان این رجعت را سر آغاز تحرک انسان برای بازگشت به خویشتن نیز عنوان کرد ؛ به نحوی از بن بست رهایی یافت و زمانی از این بن بست وارهید که در یافت ضربۀ سنگی که نتوانست مانع حملۀ حیوان بر او شود ، چگونه آنرا تیز نماید تا با جرج وارد  کردن او بر حیوان بر او غلبه یابد . پس از این به صیقل سنگ پرداخت  و  این دوره را دورۀ نوسنگی نیز گویند که در حدود ده هزار سال پیش از امروز است .  شناخت انسان از هستی یکی پی دیگر موازی به افزایش نیاز های او تکامل کرد و  بعد ها آهن  و بعد تر برونز را شناخت . در هر مرحله یی از شناخت آلات و ادوات جدیدی ساخت و این سازنده گی او  با افزایش شناختش در بستر زمان متکاملتر گردید . توسعۀ ذهنی و ظرفیت های انسانی  با رشد اقتصادی او رابطۀ تنگا تنگی داشته و به هر میزانی که این رابطه گسترده تر و عمیق تر شده است . به همان اندازه قدرت آفریننده گی او افزایش یافته و دستیابی او به وسایل  جدید تا فناوری های پیشرفته ممکن تر گردیده است .

 

پس از آنکه انسان به مرحلۀ خاصی از آگاهی رسید و یا به تعبیری دست و چپ و راست خود را شناخت و قادر به شناختن دشواری های محیطی خود گردید . جرئتمندانه برای شناخت دشواری های زنده گی خود شتافت و اندیشۀ رهایی از چالش هاییکه با او مواجه بود ، در ذهنش تداعی شد . این در واقع اولین جرقۀ ذهنی انسان برای رهگشایی او از موانعی بود که در همان زمان بر سر راهش قرار داشت . زمانیکه نیاز های طبعی اش را نتوانست بصورت عادی رفع نماید . به فکر زرع گردید و بالاخره به زراعت متوجه شد و توجۀ  او به زراعت سبب شد که وسایل زرع را کشف نماید و بسازد . این اندیشه او را برای ساختن اولین وسیلۀ قلبه "اسپار" قادر گردانید که توسط گاو به پیش کشانده می شود و زمین را شیار مینماید که به نام" گاو وآهن " هم یاد می شود .  کشف و اختراع "اسپار" و بعد یوغ او را به تلاش های بیشتر واداشت و این تلاش ها زنده گی او را رنگ و رونق بهتری داد که در گام های بعدی با دستیابی او به بیل ظرفیت های او را برای باغداری نیز بیشتر گردانید . از تکامل جامعۀ بشری فهمیده می شود که توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی به گونۀ لازم و ملزوم در کنار هم تعالی و ارتفا یافته اند . گرچه از دیر زمانی بویژه بعد از  ظهور مارکس و تاثیر گذاری افکار او بر سیستم اقتصادی ، بحث تقدم و تاخر توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی بر یکدیگر دل مشغولی بسیاری دانشمندان گردید و متفکران زیادی را درحوزۀ علوم و فلسفه به خود متوجه گردانید . مارکس که انسان را خالق کار میدانست  و مدعی بود که کار سبب تکامل انسان شده و تمامی آگاهی های او زادۀ روند تولید است که با پیشرفت وسایل تولید در سایۀ مناسبات تولیری شکل گرفته است . به تعبر او آگاهی انسان محصول روند تولید بوده و نه اینکه آگاهی انسان خالق روند تولیدی است  . این بحث در اصل اقتصادی وارد فلسفه نیز شد که موضوع تقدم شعور برماده را بر انگیخت . گرچه اندیشه های مارکس بویژه دیترمنیسم تاریخی او به گونۀ یی بر آگاهی انسان افسار بسته است ، بعد ها بوسیلۀ لنین متحول شد و خلاف اندیشه های مارکس که باور به دگرگونی های انقلابی اولتر از همه در بریتانیا و امریکا بود . وی به عکس مارکس به پیاده شدن انقلاب مارکسیستی در فقیر ترین کشور دنیا یعنی روسیۀ تزاری اقدام کرد . این حرکت او در حقیقت نفی ماتریالیسم  تاریخی یی بود که مارکس مفکر آن بود .

از دید بسیاری دانشمندان توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی روند پیچیده یی است که در بستر قانونمندی های عام در هستی شکل گرفته و به نحوی باز گو کنندۀ سنت قایم و استوار در هستی است که تحول و تکامل حامعۀ  بشری نیز در مستوای آن بر اساس سرشت الهی بودن انسان شکل می یابد . قوانین وسنت ها در هستی ، تاریخ ،  جامعه و انسان ساری  و جاری بوده است . هستی ، تاریخ ، جامعه و انسان خواه بخواهد یا نخواهد ، این  قوانین در رگه های شان در حرکت بوده و به مسیری مشخصی به پیش میرود و شاید مداخلۀ نابجای طبیعت ، انسان و یا جبر انسانی و جبر طبیعی زمانی این حرکت را کند و زمانی هم به بیراهه ببرد ؛ اما روند یاد شده گذرا بوده و در فرصت دیگری به شیوۀ درستش رخ مینماید  که تاثیر دو جانبه و گاهی یک جانبۀ انسان و طبیعت  را  بر روند تحولات  اقتصادی نمی توان انکار کرد . مثلی که توسعۀ انسانی در بسترفرایند  آزادی های فکری بیشتر ممکن بوده و در فضای آزادی های فکری است که دسترسی انسان به عوامل محو کنندۀ آزادی ، فقر ، مسکنت و ظلم ، فرصت های اقتصادی ضعیف و محرومیت های اجتماعی امکان پذیر میگردد . این آزادی که از توسعۀ ظرفیت های انسانی و بالنده گی های فکری او آب میخورد و هرگاه بصورت واقعی بارور گردد .  ارجگذاری به آزادی به معنای ارجگذاری به ارزش های آن تلقی شده و به نقش جامعۀ مدنی بحیث پلی میان دولت و مردم توجۀ مزید شود . در این صورت ترتیب اثر دادن دولت به انتقادات و افشا گری های رسانه ها بویژه برای طرد و راندن مفسدین از دستگاۀ دولت ، میتواند گامی ارزنده از  سوی  حکومت  مسؤول و پاسخدۀ برای حکومت داری خوب  تلقی گردد . بدون شک  ادامۀ توسعه های فکری در چنین کشوری بهبودی زنده گی را در حوزههای مختلف در برداشته و در گام بعدی افزایش ثروت و در آمد عمومی را در قبال خواهد داشت . بعید نیست که در چنین روندی افراد یک جامعه بتوانند یک الگوی زنده گی را بالاخره به استقبال بگیرند . بصورت قطع پی آمد طبیعی چنین روندی برخورداری یکسان مردم را از دانش وزنده گی سالم تا رسیدن به معیار های لارم و مناسب زنده گی در بر خواهد داشت .

توسعۀ انسان بصورت عموم در دو بعد یکی ایجاد قابلیت ها و ظرفیت های انسان و دیگری استفادۀ باید و شاید افراد از ظرفیت های کسب کردۀ آنان است  تا از یکسو به سلامتی فکری ، دانش های تخصصی و مهارت های ویژۀ انسان  بهبودی قابل ملاحظه بخشیده  و از سویی هم استفادۀ درست از این دانش و مهارت ها فرصت ها را برای رسیدن به منافع اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی متوازن و هماهنگ  عمومی فراهم مینماید . از گفته های بالا نتیجه می شود که توسعۀ انسانی نقش کلیدی را در رشد اقتصادی داشته و با بلند رفتن آگاهی های تخصصی و فنی است که ظرفیت استفادۀ خوب و کاربرد درست از دانش حاصله بوجود آمده و به هر میزانی که این ظرفیت بلند تر برود ، به همان اندازه میزان رشد اقتصادی نیز افزایش چشمگیری مینماید . از همین رو است که شماری کارشناسان اقتصادی برای رشد بهتر اقتصادی ببشتر از همه به تو.سعۀ انسانی اهمیت داده و بر آن تمرکز دارند . توسعۀ انسانی ، رشد اقتصادی را فراهم کرده و رشد اقتصادی بصورت قطع نمود های آشکاری را برای  تامین مردم مینمایاند . از سویی هم رشد اقتصادی تاثیر متقابل بر توسعۀ  انسانی گذاشته و و ظرفیت های جدیدی را در انسان زنده نموده و قدرت او را برای کشف های تازۀ علمی بالا برده و توانایی های او را برای ایجاد فناوری های جدید بر می انگیزد ؛ یعنی  رشد اقتصادی در واقع منابع جدید را بوجود می آورد که امکان بهبودی و انکشاف پایدار توسعۀ انسانی را در سایۀ تقسیم قدرت و ثروت عادلانه برای باشنده گان یک  کشور بوجود می آورد . تقسیم ثروت و قدرت به شکل عادلانه در کنار کاربرد از روش ها و تجارب سیستم های اقتصادی مختلف زمانی موثر تر صورت میگیرد که این روند در سایۀ تجارب عملی از بار اخلاقی برخوردار باشد ؛ زیرا رشد فضایل اخلاقی بر پایۀ باور های استوار به مثابۀ محرکی درونزا در رشد و توسعۀ اقتصاد یک کشور نقش داشته و بار عاطفی آن و درونی آن تحرک ویژه یی بری روند تولید ، مناسبات تولید و سیستم تولید اثر گذار است .

آزادی های بیشتر قابلیت های بیشتر را بوجود آورده و افزایش قابلیت عملکرد های  اقتصادی موثر ، جدی و کارا را در پی دارد که هر دو بیانگر رابطۀ پایدار و استوار میان توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی است که هر دو را لازم و ملزوم یکدیگر میداند . در یک جامعه  به هر اندازه ییکه توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی متناسب ،  هماهنگ  و متوازن باشد به همان اندازه در آن توسعه و رشد متقابل و پایدار برقرار میگردد. هرگونه ناهماهنگی  و عدم توازن در میان هردو روند کامل آنرا متضرر می گرداند . هیچگاهی  ممکن نیست که در فضای توسعۀ انسانی اندک به رشد اقتصادی بلند دست یافت و یا در بستر رشد اقتصادی پایین به توسعۀ انسانی بلند نایل آمد . هر کشوری کوشش میکند که برای ایجاد روند زنده گی پایدار توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی را در سطح بالایی حفظ نماید . کشور هایی مانند افغانستان که هم از نگاۀ توسعۀ انسانی وهم از نگاۀ رشد اقتصادی در سطح پایینی قرار دارد . برای بیرون رفت از چنین حالتی لازم است که اولتر از همه به رشد و ظرفیت های انسانی توجۀ مزید گردد ؛ زیرا توسعۀ  انسانی در کشور هایی مانند افغانستان راه را برای رشد اقتصادی فراهم مینماید .  اقتصاد کشور ما زمانی رشد میکند که  ظرفیت های انسانی در آن به اندازۀ کافی رشد نموده و با به کاربردن دانش تخصصی و مهارت های فنی برای استفاده از از وسایل جدید زمینه را برای رشد اقتصادی فراهم میینمایند .  در صورتیکه در کشورما پیشرفته ترین فناوری ها و وسایل تخنیکی موجود باشد و برای استفاده از آن متخصص  و کار شناس فنی وجود نداشته باشد ؛ وجود همچو فناوری ها ولو که خیلی فراوان هم باشد ، چه درد مردم ما را دوا کرده می تواند .  شاید یک دریور بدون آگاهی از فرهنگ استفاده از موتر مودل 2010 بتواند با مهارت های سی یا   چهل سال پیشتر موتر مودل مذکور را براند ؛  اما اینکه چه محشری را برای ترافیک بوجود می آورد و بخش بیشتری از ازدحام ترافیک شهر ناشی از عدم توجه به فرهنگ دریوری و و نبود ظرفیت های راننده گی لازم است .  چه فاجعۀ یی بر سر ملتی خواهد آمد که پیشرفته ترین فناوری ها را داشته باشد ؛   اما طرق اسفاده و بهره گیری از  آنرا نداشته باشد .

برای بیرون رفت از عقب مانی  اقتصادی و راه یافتن به جادۀ پیشرفت باید دولت به سیاست های موثر و سازنده دست یازد تا با ایجاد مراکز آموزشی در حوزههای گوناگون علمی ، اقتصادی و اجتماعی ودست بردن به یک سلسله اصلاحات در عرصه های گوناگون مالیاتی و ارضی و ایجاد ظرفیت های شغلی و فرصت های جدید کاری زمینه را برای ارتقای زنده گی مردم فراهم نماید . در کشوری مانند افغانستان لازم است که اول ظرفیت های انسانی را به میزان خوبی بلند برد و در حد بالایی نگاهداشت . با بلند بردن ظرفیت های تخصصی و فنی می توان زمینه را برای استفاده از پیشرفته ترین تکنالوزی معاصر در کشور فراهم کرد . با ایجاد چنین فضایی البته موازی با استقرار امنیت ، محو فساد و حکومت داری خوب می شود که با  جلب  و  جذب سرمایه های داخلی و خارجی نرخ سرمایه داری را درکشور افزایش داد . افزایش در نرخ سرمایه را با تدابیر درست اقتصادی و مدیرت خوب البته با ایجاد سیستم اقتصادی منظم و کار آمد طوری باید  اداره کرد که فرایند آن بهبود توزیع در آمد ها را در قبال داشته باشد . 

در کشور هایی مانند افغانستان توسعه انسانی زمانی رشد اقتصادی بالنده ودر بلند مدت اقتصاد پایدار را تضمین میکند که توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی در یک موازنۀ درستی به  چرخش در آیند . این چرخش نباید به شکل سرسام آوری باشد که پایداری در رشد محیط طبیعی و محیط انسان را آسیب پذیر بگرداند ؛ زیرا رشد پایدار نو به نو شدن سیستم های تولیدی  و صنعتی را احتوا کرده و نو به نوشدن سیستم ایجاب تو سعۀ دستگاهها را مینماید . در صورتیکه به توسعۀ دستگاههای تولیدی توجۀ لازم نگردد ، عوارض ناشی از دستگاهها اعم از افزایش گازات کاربن دای اکساید و الوده شدن آب های آشامیدنی سبب الوده شدن فضا ومحیط گردیده که این گونه توسعۀ پایدار صدمۀ شدیدی بر محیط زنده گی انسان ،  حیوان و خود طبیعت وارد منیماید که در دراز مدت فرسایش طبعیت را نیز در بر دارد ؛ زیرا استفادۀ کم از منابع طبیعی کاربرد بیشتر منابع صنعتی را در پیش دارد که این خود بر محیط زنده گی و طبیعی تاثیر ناگواری بر جا میگذارد .

این جا است که برای جلوگیری از گسست میان  توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی و تداوم  میان آنها ، اشد نیاز به نظام مردمی و کارا بر بنیاد عدالت خواهی  و حقیقت جویی  احساس می شود .  در یک جامعه زمانی روابط اقتصادی و سیاسی بر پایه های عدالت استوار میگردد که قبل از همه در آن فضایل اخلاقی ترویج یابد  . در سایۀ ترویج فضایل اخلاقی  است که عدالت اجتماعی پا گرفته و توسعه می یابد .

از آنچه گفته آمد ، ترویج فضایل اخلاقی به مثابۀ نیروی محرک  و خود جوش نیرو های  خفته در انسان را بیدار و او را انگیزۀ اساسی برای ایجاد ظرفیت های متعالی میدهد . این ظرفیت به مثابۀ محرکی بدون هر گونه خود غرضی سایر منابع انسانی را به سوی توسعۀ هماهنگ و متوازن به پیش می برد که چنین توسعه رشد اقتصادی را تضمین خوبتر نموده و در نتیجه ضمانت پایداری برای توسعۀ بنیادد های عدالت اجتماعی در جامعه میگردد . توسعۀ منابع انسان و رشد اقتصادی زمانی در یک جامعۀ زمینه های رفاۀ اساسی را فراهم مینماید که در هر قدم توسعۀ عدالت اجتماعی را در محراق توجۀ خود داشته باشد و بصورت قطع عدالت اجتماعی بدون برپایی فضایل پایدار اخلاقی اعم از تقوا ، پاکی ، عزت نفس  و خدا ترسی در یک جامعه بوجود نمی آید . زمانی این فضایل در کنار دانش های تخصصی در انسانی بالنده گردد ، ظرفیت های انسانی به شگوفایی بی سابقه رسیده و نقش تعیین کنندۀ انسان نه تنها در روابط تولید بصورت عادلانه  آشکار و در مناسبات تولیدی  در معیار های برتر انسانی  به گونۀ الگوی استثنایی بازتاب روشنی خواهد یافت  ؛ بلکه  سیستم تولید را سمت وسویی انسانی و عادلانه میدهد که در دراز مدت رفاۀ واقعی را در حوزههای گوناگون فرهنگی و اقتصادی بوجو می آورد .

از همین رو هرگونه بحث پیرامون توسعۀ  ظرفیت های انسانی بدون توجه به توسعۀ فضایل اخلاقی و تقویۀ ارزش های ایثار گرانه نمی تواند ضمانت پایداری برای رشد اقتصادی پایدار باشد . از این رو توسعۀ منابع انسانی زمانی از کارآیی و موثریت واقعی در حورۀ مادی و معنوی زنده گی افراد جامعه برخوردار است که تنها به توسعۀ دانش های تخصصی در انسان اکتفا نشده و در کنار دانش های تخصصی یک سلسله ارزش های اخلاقی نیز باید در انسان بارور گردد . ارزش های اخلاقی هم بصورت خود بخودی آنهم به گونۀ اساسی در انسان بارور نمیگردد تا زمانیکه با ارزش های بزرگتر و فرا اخلاقی به شکل استواری گره نخورند و در محور باور های ابدی دینی بالنده نگردند . اینجا است که سیستم های اقتصادی علاوه بر توسعۀ منابع  انسانی و رشد اقتصادی  رابطۀ محکم و ناگسستنی  با گرایش های فکری و پایگاههای اعتقادی  بدور از چسپیدن به الگو های ایده ئولوژیکی پیدا مینمایند  که خواهی نخواهی در ساختار سیستم های افتصادی تاثیر گذار هستند . بازتاب این تاثیر گذاری  را نمی توان انکار کرد و هرگونه انکار از آن معنای چشم پوشی از حقیقت مسلم و واقعیت آشکار دارد .


September 26th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي